زمان تقریبی مطالعه: 14 دقیقه

جریر بن عبدالله بجلی

جَریرِ بْنِ عَبْدُ اللّٰهِ بَجَلی، ابوعمرو یا ابـو عبـدالله (د ح 51-54ق/ 671-674 م)، صحابی پیامبر (ص) و از مردان مشهور نیمۀ نخست سدۀ 1ق. نسب او به بنی‌بَجیله، یکی از تیره‌های قبیلۀ یمانی ازد می‌رسید (کلبی، نسب...، 1/ 375-376؛ ابن‌حزم، 387؛ برای سلسلۀ نسب او، نک‍ : ابن‌درید، 516؛ ابن‌عساکر، 72/ 69). 
جریر مدتی پیش از وفات حضرت رسول (ص)، همراه شماری چند از افراد قوم خود، به مدینه آمد و اسلام آورد (ابن‌سعد، 1/ 347، 6/ 22؛ ابن‌قتیبه، 292؛ طبری، 3/ 158؛ ابن‌اثیر، 1/ 333) و پیامبر (ص) او را مأمور فرمود تا بُت ذوالخَلصه را که از آنِ بجیله و چند تیرۀ دیگر بود، از میان ببرد (ابن‌هشام، 1/ 91؛ بلاذری، انساب...، 1/ 492؛ طبری، همانجا). جریر به تَباله ــ در راه مکـه و یمن ــ رفت و پس از پیروزی بر برخی قبـایل آن نواحی، توانست بُت مذکور را از میان ببرد (کلبی، الاصنام، 34-35؛ ابن‌سعد، 1/ 347).
مأموریت بعدی جریر نیز در یمن با موفقیت همراه بود، و دو تن از فرمانروایان آن نواحی به اسلام درآمدند، اما در همان‌جا، خبر وفات رسول خدا (ص) به وی رسید (خلیفه، 1/ 74؛ ابن‌حبیب، 75؛ ابـن‌سعد، 1/ 265-266). بنـا بر روایتی نامشهور ــ که ممکن است با همین مأموریت به نحوی ارتباط داشته بـاشد ــ پیامبر (ص) جریر را بـرای دعوت اسود عَنسی (ه‍ م) به اسلام، به یمن گسیل داشته بود (بلاذری، فتوح...، 1(1)/ 105).
چون ابوبکر به خلافت رسید، جریر مأموریت سرکوب قبایل شورشی در نواحی جایگاه بت ذوالخلصه را با موفقیت به انجام رسانید و چنان‌که دستور داشت، در انتظار فرمان خلیفه، به نجران رفت (طبری، 3/ 322، 427). از این دوره به بعد، جریر به عنوان یکی از سرداران فتوحات در نواحی مرزی ایران، در حوادث نقش داشته است، اما در روایات مربوط به این موضوع، اختلاف بسیار است. بنا بر روایتی، مأموریت جریر در سواد (عراق کنونی) در خلافت ‌ابوبکر آغاز شد که خلیفه او را به ‌مدد خالد ابن ولید به یمامه فرستاد (بلاذری، همان، 1(2)/ 242، قس: همان، 1(2)/ 245؛ برای روایتی متفاوت، نک‍ : ابن‌حُبیش، 2/ 38-39). 
به روایت ابن ‌اسحاق، جریر پس از شکست اعراب در جنگ بویب (ه‍ م)، با شماری از قوم خود به نزد عمر آمد و خلیفه آنان را به رفتن به سواد تشویق، و مردی از بجلیان را بر ایشان سرور کرد، اما بجلیان به تحریک جریر نپذیرفتند تا آنکه عمر سروری به جریر داد (طبری، 3/ 471؛ ابن‌اثیر، همانجا؛ نیز نک‍ : یعقـوبی، 2/ 162). ظاهـراً جریر ــ که به رفتن به شام تمایل بیشتری داشت ــ در مقابـل دریافت امتیازات مالـی، حاضر به شرکت در نبرد شد (نک‍ : بلاذری، همان، 1(2)/ 253، 267؛ طبری، 3/ 460، 462، به نقل از سیف؛ نیز نک‍ : ابن‌حبیش، 2/ 86-87). وی فرماندهی مثنّی بن حارثه را نیز نپذیرفت تا آنکه عمر اندکی بعد، هر دو را تحت امر سعد بن ابی ‌وقاص قرار داد (طبری، 3/ 472؛ نیز نک‍ : خلیفه، 1/ 116). جریر در نخستین درگیری در ناحیۀ نُخیله، با قتل مهران، پیروز شد (13-14ق)، گر چه بر سر غارت جنگ افزار سردار ایرانی با مردی دیگر به نزاع پرداخت (بلاذری، همان، 1(2)/ 254؛ یعقوبی، همانجا؛ طبری، 3/ 466، 469؛ برای صلح او با اهل حیره، نک‍ : بلاذری، همان، 1(2)/ 245).
بنا بر روایتی نامشهور، جریر بن عبدالله در خلافت عمر با اهل انبار صلح کرده بود (همان، 1(2)/ 246). در نبرد قادسیه جریر از سران سپاه بود (طبری، 3/ 575؛ نیز نک‍ : دینوری، 122، 123؛ ابن‌حبیش، 2/ 214؛ ذهبی، 2/ 535). او در نبرد جلولاء نیز مشارکت داشت (نک‍ : بلاذری، همان، 1(2)/ 264-265؛ دینوری، 129)، سپس در 18-19ق‌ حلوان را گشود (خلیفه، 1/ 132؛ بلاذری، همان، 1(2)/ 301) و به فرمان عمر به یاری ابوموسى اشعری در نواحی شوشتر رفت (خلیفه، 1/ 138-139؛ بلاذری، همان، 1(2)/ 380). هم در این مأموریت، او رامهرمز را تسخیر کرد (خلیفه، 1/ 133). در نبرد نهاوند (21ق) عمر، جریر را پس از نعمان بن مقرن فرمانده سپاه قرار داد (همو، 1/ 143-144؛ بلاذری، همان، 1(2)/ 302-303؛ طبری، 4/ 115؛ قس: دینوری، 134). در اواخر خلافت عمر و در حکمرانی مغیرة بن شعبه بر کوفه، جریر از سوی شخص خلیفه یا مغیره، همدان را فتح کرد (خلیفه، 1/ 148، 160؛ بلاذری، همان، 1(2)/ 309) و یک چشمش را در نبرد از دست داد (ابن‌حبیب، 261، 302؛ بلاذری، همانجا). گویا واپسین مرحله از فتوحات که جریر در آن شرکت داشت، به فتح باجروان (ه‍ م) در عهد عثمان مربوط می‌شود (بلاذری، همان، 1(2)/ 328). 
جریر احتمالاً از اواخر عهد عمر، در کوفه، در محلۀ بجیله ساکن شد (ابن‌سعد، 6/ 22؛ ابن‌ابی حاتم، 1(1)/ 502؛ ابن‌حجر، 1/ 232) و گفته‌اند از جمله کسانی بود که از والی کوفه، هم در زمان عمر و هم در خلافت عثمان شکایت کرد (یعقوبی، 2/ 190؛ طبری، 4/ 163). وی در زمان عمر قطعه زمینی در کنار فرات خرید که خلیفه آن را مشروع ندانست (همو، 4/ 33؛ ابن‌حبیش، 2/ 280) و بعید نیست مقصود از زمینی که عثمان در همان ناحیه به اقطاع به او داد، همین زمین بوده باشد (بلاذری، همان، 1(2)/ 328). 
جریر در اواخر عهد عثمان بر ولایت همدان بود (دینوری، 156) و پس از قتل خلیفه و حتى پس از جنگ جمل، همچنان در همدان به سر می‌برد (نصر بن مزاحم، 15؛ بلاذری، انساب، 3/ 65؛ طبری، 4/ 561)؛ و روایت منقول از سیف بن عمر که بنا بر آن، جریر در این هنگام در قرقیسیاء‌ به‌ سر می‌‌برده‌(نک‍ : طبری، 4/ 330، 332، 422)، درست نمی‌نماید و به احتمال بسیار با واقعۀ دیگری آمیخته شده است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
به هر حال، پس از آنکه امیرالمؤمنین علی (ع) به کوفه درآمد، در نامه‌ای به جریر، فرمان داد تا از مردم بیعت بستاند و خود به آن حضرت بپیوندد (نصر بن مزاحم، دینوری، نیز طبری، همانجاها). گفته‌اند چون نامۀ امام (ع) به جریر رسید، در خطابه‌ای مردم را به بیعت با امیرالمؤمنین فرا خواند و خود در نامه‌ای اظهار اطاعت کرد (نصر بن مزاحم، 16؛ نیز نک‍ : ابن‌اعثم، 1/ 148-150؛ دینوری، همانجا). در این هنگام، امام علی (ع) قصد داشت تا برای بیعت ستاندن از معاویة بن ابی‌سفیان، والی شام، فرستاده‌ای گسیل کند و جریر خود داوطلب چنین مأموریتی شد (نصر بن مزاحم، 27؛ یعقوبی، 2/ 214؛ طبری، همانجا). بنا بر روایات، مالک اشتر سخت به جریر بدگمان بود و فرستادن او را به صلاح نمی‌دانست، اما سرانجام جریر با نامه‌ای از امام (ع) خطاب به معاویه، به شام رفت. گر چه روایات در باب تفصیل ملاقات جریر با معاویه اختلاف دارند (نک‍ : یعقوبی، همانجا؛ زبیر ابن بکار، 620-622؛ ابن‌طرارا، 3/ 7-9؛ ابن‌عساکر، 72/ 71)، اما به نظر می‌رسد، جریر در برابر معاویه که آشکارا از بیعت سر باز می‌زد و وقت می‌گذرانید، جدیت چندانی نشان نمی‌داده است، چندان‌که امام علی (ع) در نامه‌ای به او فرمان داد تا در اجرای مأموریت خویش شتاب کند (نصر بن مزاحم، 55؛ ابن‌اعثم، 1/ 965؛ نیز نک‍ : نهج‌البلاغة، نامۀ 8). 
جریر پس از بازگشت، اقدامات معاویه را به امام گزارش کرد (طبری، 4/ 562)، اما ناکامی او در این مأموریت، انتقادها را بیشتر از پیش برانگیخت، چندان که مالک اشتر خواهان حبس او شد و آن دو در حضور امام (ع) به مشاجره پرداختند (نصر بن مزاحم، 59؛ بلاذری، همانجا؛ دینوری، 161؛ طبری، همانجا). سرانجام جریر با گروهی از قوم خود کوفه را وانهاد و به قرقیسیاء ــ بر کنـار نهر خابور در جزیره (نک‍ : یاقوت، 4/ 66) ــ رفت (نصر بن مزاحم، 60؛ بلاذری، نیز طبری، همانجاها).
بنا بر پاره‌ای از روایات که با سیرۀ امیرالمؤمنین (ع) در برخورد با مخالفان سازگار به نظر نمی‌رسد (مثلاً نک‍ : ه‍ د، اسامة ابن زید)، آن حضرت از اقدام جریر بسیار خشمگین شد (نصر بن مزاحم، 66-67؛ بلاذری، دینوری، همانجاها). گفته‌اند جریر در این زمان، به معاویه نامه نوشت و معاویه اورا به سوی خود دعوت کرد، اما جریر نپذیرفت (طبری، همانجا). به گفتۀ فرزند جریر، ابن‌عباس با جریر ملاقات کرد و ضمن ستایش از نپذیرفتن دعوت معاویه، پیغام تفقدآمیز امام (ع) را به وی رسانید (ابوزرعه، 1/ 668؛ ذهبی، 2/ 536). 
بنا بر روایتی نامشهور، مغیرة بن شعبه، پیش از مرگ (50 ق/ 670 م) جریر را بر کوفه گمارد (خلیفه، 1/ 247؛ برای خطابۀ او پس از مرگ‌ مغیره، نک‍ : احمد بن حنبل، 4/ 357). واپسین واقعه‌ای‌ که نامی از جریر در آن به میان آمده است، به قیام حُجر بن عَدی در کوفه (51 ق) مربوط می‌شود: جریر یکی از اشرافی بود که زیاد والی کوفه از آنها خواست تا حجر را آرام کنند (ابن‌سعد، 6/ 218؛ بلاذری، همان، 5/ 256؛ دینوری، 223). سپس نیز از جمله کسانی بود که برای حجر از زیاد امان طلبیدند (بلاذری، همان، 5/ 259، 279؛ ابوالفرج، 17/ 143) و بعدها معاویه شفاعت جریر را برای دو تن از اقوام وی که از اصحاب حجر بودند، پذیرفت (بلاذری، همان، 5/ 265؛ ابوالفرج، 17/ 150). 
در باب تاریخ و محل مرگ جریر اختلاف هست: بنا بر پاره‌ای مآخذ، وی پس از رفتن به قرقیسیاء، تا زمان مرگ، در مدت ولایت ضحاک بن قیس بر کوفه (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، دیگر به این شهر بازنگشت و در سَرات (سکونتگاه بجیله در ارتفاعات تهامـه در حجـاز بـر سر راه یمـن، نک‍ : یاقـوت، 3/ 66-67) یا ــ احتمالاً بر اثر تصحیف ــ در شَرات (در ناحیۀ شام، نک‍ : همو، 3/ 270) درگذشت (ابن‌سعد، 6/ 22؛ ابن‌قتیبه، 292؛ ابن‌عبدالبر، 1/ 238؛ ابن‌حبان، الثقات، 3/ 55 ؛ ذهبی، همانجا؛ نیز نک‍ : ابن‌اثیر، 1/ 333). تاریخ مرگ او نیز سال 51 یا 54 ق آمده است و برخی از 56 ق نیز یاد کرده‌اند (همانجاها؛ نیز نک‍ : خلیفه، 1/ 258؛ ابن‌ابی عاصم، 4/ 469؛ خطیب، تاریخ...، 1/ 189)، البته تاریخ دقیق ولایت ضحاک بـر کوفـه نیز روشن نیست (نک‍ : خلیفه، 1/ 260، 265؛ طبری، 5/ 298، 300). 
احتمالاً مآخذی که گفته‌اند جریر تا پایان عمر در خارج کوفه ماند، بنا بر دیدگاهی خاص، قصد داشته‌اند او را از مشارکت در ایام «فتنه» تبرئه کنند (ابن‌حبان، مشاهیر...، 44؛ مزی، تهذیب...، 4/ 536)؛ به ویژه که اقوال منسوب به جریر، او را جزو شماری از اصحاب قرار داده است که در دوران خلافت امام علی (ع) مشی خاصی در پیش گرفتند: جریر نیز مانند اسامة ابن زید، قصد نداشت با گویندۀ کلمۀ شهادت نبرد کند (ذهبی، همانجا؛ برای دیگر اقوال و اشعار منسوب به او، نک‍ : نصر بن مزاحم، 180؛ ابن‌عبدالبر، 1/ 239؛ مزی، همان، 4/ 540؛ ابن‌عساکر، 72/ 82؛ زمخشری، 2/ 789)؛ یا بنا بر برخی دیگر از مآخذ، کناره‌گیری او، به سبب آزردگی از شتم عثمان بوده است (ابن‌حبان، الثقات، همانجا؛ ابونعیم، 1/ 479؛ ابن‌عساکر، 72/ 74؛ مزی، همان، 4/ 535). 
جریر از پیامبر(ص) احادیثی ‌نقل (نک‍ : احمد بن حنبل، 4/ 357- 366؛ مزی، تحفة...، 2/ 420-436؛ نیز نک‍ : ذهبی، 2/ 537)، و خود از عمر و معاویه روایت کرده است (نک‍ : شافعی، 4/ 166؛ مزی، تهذیب، 4/ 534). افزون بر فرزندان جریر، کسانی چون انس بن مالک، قیس بن ابی‌ حازم، شهر بن حوشب و دیگران از جریر حدیث روایت‌می‌کرده‌اند (برای اسامی‌راویان، نک‍ : ابن ‌سعد، 6/ 67، 118، 247؛ ابن‌ابی حاتم، 1(1)/ 502؛ ذهبی، 2/ 531؛ ابونعیم، مزی، همانجاها). یک روایت منسوب به جریر از حضرت رسول (ص) در موضوع رؤیت، میان متکلمان مایۀ بحث و مناقشه بوده است (مثـلاً نک‍ : قاضی‌ عبدالجبار، 4/ 224، 226، 231؛ قس: نسفی، 1/ 400؛ برای تفصیل، نک‍ : پورجوادی، 60، 78). 
در مجموعه فضایل منسوب به جریر، از زیبایی و قامت او بسیار ستایش شده است (ابن‌حبیب، 232؛ ابونعیم، 1/ 478؛ ذهبی، 2/ 531-535)، چندان‌که‌ گفته‌اند: عمر بن خطاب او را «یوسف امت» خوانده بود (ابن‌قتیبه، همانجا؛ ابن‌عبدالبر، 1/ 238؛ ابن‌اثیر، همانجا؛ ابن‌حجر، 1/ 242؛ برای نقـد آن، نک‍ : شوشتری، 2/ 587). همچنین غالب اخبار مربوط به داستان مسلمانی جریر شامل احادیثی منسوب به حضرت رسول (ص) در تجلیل و ستایش از او ست (مثلاً نک‍ : ابن‌سعد، 1/ 347؛ نسایی، 59-60؛ ابن‌عبدالبر، 1/ 237؛ ذهبی، 2/ 531-532؛ برای استناد به این‌گونه روایات در آثار کلامی، نک‍ : جاحظ ، 139-140)، حتى در یک روایت منسوب به پیامبر (ص) از «اهل بیت» به شمار آمده است (خطیب، همان، 1/ 188؛ ابن‌عساکر، 72/ 79؛ ذهبی، 2/ 534؛ قس: امین، 4/ 75، که در صحت روایت تشکیک کرده است). همچنین گر چه روایاتی از قول جریر در فضایل امیرالمؤمنین (ع) نقل شده (نک‍ : ابن‌ شهر آشوب، 2/ 250، 257، 265؛ ابن‌طاووس، 159؛ نیز نک‍ : طوسی، رجال، 59، شم‍ 503: در اصحاب امام علی (ع))، اما باز ایستادن او از یاری آن حضرت مورد نقد قرار گرفته است (نک‍ : اردبیلی، 1/ 147-148). 
مسجد جریر بن عبدالله در کوفه نیز (نک‍ : ابن‌سعد، 6/ 355؛ حاکم، 192)، نزد شیعه، از جمله «مساجد ملعونه» به شمار رفته، و امام علی (ع) از نمازگزاردن در آنجا نهی کرده بوده است (کلینی، 3/ 490؛ طوسی، مصباح...، 747). 
جریر چندین فرزند پسر داشت که از او حدیث روایت می‌کردند (نک‍ : ابن‌قتیبه، ابوزرعه، همانجاها؛ ابن‌حزم، 387؛ ذهبی، 2/ 531) و نسل او از طریق ایشان ادامه یافت. اعقاب جریر با نسبت «جریری» شناخته می‌شدند (نک‍ : سمعانی، 3/ 263-264؛ ابن‌ناصرالدین، 2/ 279)، و چند تن از ایشان، از جملۀ محدثان بوده‌اند (بخاری، 1(2)/ 212-213؛ ابن‌ابی حاتم، همانجا؛ ابن‌حبان، همان، 6/ 143؛ ابن‌حزم، همانجا؛ خطیب، تلخیص...، 1/ 493؛ ابن‌بابویه، 191). 

مآخذ

ابن‌ابی حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، 1959م؛ ابن‌ابی عاصم، احمد، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل احمد جوابره، ریاض، 1411ق/ 1991م؛ ابن‌اثیر، علی، اسد الغابة، به کوشش محمدابراهیم بنا و دیگران، قاهره، 1970م؛ ابن‌اعثم کوفی، احمد، الفتوح، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1412ق/ 1992م؛ ابن بابویه، محمد، کمال الدین و تمام النعمة، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، 1405ق؛ ابن‌حبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دکن، 1393ق/ 1973م؛ همو، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش فلایش‌هامر، قاهره، 1379ق/ 1959م؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، 1361ق؛ ابن‌حبیش، عبدالرحمان، الغزوات، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1412ق/ 1992م؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، قاهره، 1328ق؛ ابن‌حزم، علی، جَمهرة‌ انساب العرب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1382ق/ 1962م؛ ابن‌درید، محمد، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1958م؛ ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبرى‌، بیروت، دارصادر؛ ابن‌ شهرآشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب (ع)، قم، مکتبۀ علمیه؛ ابن‌طاووس، علی، الطرائف، قم، 1399ق؛ ابن‌طرارا، معافی، الجلیس الصالح الکافی، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ ابن‌عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1960م؛ ابن‌عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، 1415ق/ 1995م؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960م؛ ابن‌ناصرالدین، محمد، توضیح المشتبه، به کوشش محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، 1407ق/ 1986م؛ ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، المکتبة التجاریه؛ ابوزرعه، عبدالرحمان، تاریخ، به کوشش شکرالله قوچانی، دمشق، 1400ق/ 1980م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، معرفة الصحابة، به کوشش محمدحسن اسماعیل و عبدالحمید سعدنی، بیروت، 1422ق/ 2002م؛ احمدبن حنبل، مسند، بولاق، 1313ق؛ اردبیلی، محمد، جامع الرواة، تهران، 1334ش؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ بخاری، اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباددکن، 1402ق/ 1983م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، 1417ق/ 1996م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1863م؛ پورجوادی، نصرالله، رؤیت ماه در آسمان، تهران، 1375ش؛ جاحظ، عمرو، العثمانیة، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، 1374ق/ 1955م؛ حاکم نیشابوری، محمد، معرفة علوم الحدیث، مدینه، 1397ق/ 1977م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛همو، تلخیص المتشابه، به‌کوشش سکینه شهابی، دمشق، 1985م؛ خلیفة بن خیاط ، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1960م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1959م؛ ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ زبیر بن بکار، الاخبار الموفقیات، به کوشش سامی مکی عانی، بغداد، 1972م؛ زمخشری، محمود، ربیع الابرار، بغداد، 1980م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1978م؛ شافعی، محمد، الام، بیروت، 1400ق/ 1980م؛ شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، 1410ق؛ طبری، تاریخ؛ طوسی، محمد، رجال، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، 1415ق؛ همو، مصباح المتهجد، بیروت، 1411ق/ 1991م؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش محمود محمد قاسم، قاهره، دارالکتب المصریه؛ کلبی، هشام، الاصنام، به کوشش احمد زکی پاشا، قاهره، 1332ق/ 1914م؛ همو، نسب معد و الیمن الکبیر، به کوشش ناجی حسن، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، 1388ق؛ مزی، یوسف، تحفة‌الاشراف، بمبئی، 1389ق/ 1964م؛ همو، تهذیب ‌الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1988م؛ نسایی، احمد، فضائل الصحابة، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ نسفی، میمون، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، دمشق، 1990م؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1962م؛ نهج‌البلاغة؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، 1969م.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.